در باب یاد کرد عظمت خداوند جلیل حدیثی مفصّلی(حدیث شمارۀ 310) از پیامبر (ص) نقل شده است که مضمون آن چنین است« این زمین با هر آنچه در آن و بر آن است در برابر آنچه که زیر آن است مثل حلقه ای در بیابان تهی میباشد و آن دو با هر آنچه بر آنها و در آنها هستند در برابر آنچه که زیر آن است همچون حلقه ایست در بیابان تهی و...
ناشر : حدیثی از پیامبر(ص) در بیان عظمت خداوند جلیل و اسرار آفرینش
سپس پیامبر در ادامۀ حدیث همین طور مرحله به مرحله به پیش میرود و هر مرحله را نسبت به مرحلۀ بعدی مثل حلقه ای در بیابان معرفی میکند تا برسد به آسمان دنیا ،که هفت زمین که گفته شد و همۀ مراحل قبل وچیزهائی که ذکر شد در برابر آسمان دنیا همچون حلقه ای در بیابان خالی میباشد ،ادامۀ حدیث:
«...و آسمان دنیا و آنچه در آن و بر آن است در برابر آنچه که بالای آنست همچون حلقه ای در بیابان خالی میباشد، و این دو آسمان در برابر آسمان سوّم همچون حلقه ای در بیابان تهی است و این سوّمی با آنچه در آن و بر آن است در برابر آسمان چهارم همچون حلقه ای در فلات تهی است. به همین منوال تا آسمان هفتم. و این هفت آسمان با آنچه در آن و بر آن است در برابر دریایی که از ساکنان زمین پوشیده شده، همچون حلقه ای در بیابان تهی است . و هفت آسمان و دریای پوشیده در برابر کوه سرد چون حلقه ای در بیابان تهی است.آنگاه پیامبر آیۀ 43 سورۀ نور را تلاوت کرد ،سپس پیامبر ادامه داد، و این هفت آسمان و دریای پوشیده و کوههای سرد در برابر حجاب نور چون حلقه ای در بیابان تهی است. و آن هفتاد هزار حجابی است که نورهایش نور دیده ها را از بین میبرد. و این هفت آسمان ،دریای پوشیده،کوههای سرد و حجاب در برابر هوایی که دلها در آن به حیرت میاُفتند همچون حلقه ای در بیابانی تهی است.آنگاه پیامبر این آیه را خواند: وسع کرسیه السموات و الارض و لا یؤده حفظهما و هو العلی العظیم (البقره 255)، وادامه داد: و این هفت آسمان ،دریای پوشیده،کوههای سرد،حجاب ، هوا و کرسی در برابر عرش چون حلقه ای در بیانی تهی است. آنگاه این آیه را خواند:الرحمن علی العرش استوی(طه 5)،فرشتگان آن را حمل نمیکنند جز اینکه بگویند: خدائی جز الله نیست و قدرت و نیروئی جز به خدا وجود ندارد.»
در مورد حدیث فوق چند نکته قابل ذکر است :
نکتۀ اوّل: این حدیٍث را شیخ صدوق که در حدود سال سیصد و پنجاه هجری قمری زندگی میکرده در کتاب توحید آورده است و از آن زمان تا به حال حدود هزار و صد سال میگذرد و در آن دوره نه کپرنیک و گالیله ای بود که ثابت کند زمین مرکز عالم نیست بلکه تا زمان گالیله باور همگانی بر این بود که زمین مرکز عالم است و افلاک به دور زمین میچرخند. و نه در آن دوران از تلسکوپ فضائی هابل خبری بود تا کهکشانهای بسیار دور را رصد کند و بوسیلۀ آ ن بشر پی ببرد که زمین نقطۀ بسیار کوچکی در منظومۀ شمسی است و منظومۀ شمسی نیز به نوبۀ خود همانند قطره ای در اقیانوس کهکشان راه شیری است و راه شیری نیز قطرهای ناچیز در فضای بیکران کیهان است و یکی از صدها میلیارد کهکشان کیهان است، که با سرعت نور نیز دورترین کهکشانهای شناخته شده چهارده میلیارد سال با ما فاصله دارند .پس این حدیث جز خبر غیبی چیز دیگری نمیتواند باشد و به اعماق ناشاخته تری اشاره میکند که بشر هنوز پی نبرده است.
نکتۀ دوّم: در این حدیث پامبر به خروس و ماهی و ... اشاره دارد که احتمال میرود منظور صورتهای فلکی بوده باشد.
نظرات شما عزیزان: